حسین! زیر عبایت همه امید من است ...
بیایید بر خجالت های اربابمون گریه کنیم ...
میگفت؛ جسم علی اصغر رو زیر عبا گرفته بود ،
یه قدم می رفت سمت خیمه ها و برمیگشت ...
نمیدونست جواب رباب رو چی بده !؟!؟
خجالت میکشیـــد ...
{بسم الله}
باز هم میروند
ساده
با احساس
اما
اینبار
از یادها ...
یه بار آقای قرائتی گفت: من بلد نیستم روضه بخونـــم
فقط چند تا جمله میگــم:
آخه آدم امامشو میکشــه؟
اگه خواست بکشه اینجوری میکشــه؟
تشنه میکشه؟
با اسب رو بدنش میتازونه؟
وقتی اینجوری کشت سرشو سر نیزه میزنه؟
به بچه شش ماهش هم رحم نمیکنه؟
به دختر سه سالش؟
به اهل و عیالش؟
.
.
.
عاشورا . . . آه
یادمان باشد :
اول نماز حسین، بعد عزای حسین
اول شعور حسینی، بعد شور حسینی
محرم و صفر زمان بالیدن است ،
بساطش آموزه است نه موزه ،
تمرین خوب نگریستن است نه فقط خوب گریستن ...
برادران شهیدم ، محرم امسال هم در کنار ارباب هستید ، التماس دعـــا ♥
♥ السلام علیک یــا ابا عبدالله ♥
جانباز بعدی سر می گذارد روی شانه آقـا و هق هق گریه می کند.
آقـا هم همینطور او را در آغوش می گیرند تا یک دل سیر گریه کند ...
جانباز می گوید: اگر حکم جهاد بدید همین ایثارگران صف اول هستند.
آقـا می فرمایند: حکم جهاد میدم،
ولی هنوز جهاد نظامی لازم نیست،
جهاد فکری کنید،
جهاد تبلیغی کنید ...
دلگیرم!
هرچه می دَوَم،
به گرد پایتان هم نمیرسم ...
مسئله یک سربند و یک لباسِ خاکی نیست ...
هوای دلم از حد هشدار گذشته!!!
چـه میشـــود روزی سوریـــه امــن و امـــان شـــود
و کاروان راهیـــان نــور
مثــل شلمچــه و فکــه بسمت حلـب و دمشــق راه بیفتــد
فکـرش را بکــن ...
راه میـروی و راوی میگویـد
اینجـا قتلگـاه شهیــد رسـول خلیلــی اسـت ...
یا اینجـا را که میبینــی همـان جایـی اسـت ،
که مهـدی عزیـزی را دوره کردنــد
و شـروع کردنـد از پایــش زدنــد تـا....شهیــد شـد
یا مثـلا اینجـا همـان جایـی اسـت که شهیــد حیـــدری نمـاز جماعـت میخوانــد ...
شهیــد بیضـایی بــالای همیـن صخـره
رصد میکرد نیروها را و كمین خورد ...
شهیـد شهریـاری را كه میشناسیــد
همینجــا با لهجــه آذری برای بچــه ها مداحــی میکــرد.....
یا شهــید مــرادی آخریــن لحـظات زندگیــش را اینجــا در خـون خودش غلتیــده بود ...
خــدا بیامــرزد شهیــد اسکنــدری را
همینجـا سـرش بـالای نیــزه رفـت.....
و شهیــد جهــاد مغنیــه در این دشـت با یارانــش پر کشیــد ...
عجیـب حال و هوایــی میشــود!
کــاروان راهیــان نــور مدافعیــــن حــــرم ...
گـفـــتد عــطـا نمیشود، اما شـــد ...
بخشـــیده خــطا نمیشود، اما شـــد ...
گفتند به این رضــا، رضـــا گفـتن ها
دردِ تـــو دوا نـمـیشـود، امـا شــد ...
♡ الحمدالله رب العالمین ♡
❤♡ خــدایــا شکــرت بخاطر اینکه نفس به نفس،
حمــایت بی دریـغت رو حـس میکنـم ♡❤
زندگی اسلامی
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
خیلی وقتا مثلا وقتی که میخوان خطبه عقد رو بخونن،
دروغ ها شروع میشه
وقتی که خطبه عقد میخونن،
چند بار عاقد میخواد از عروس «بله» بگیره،
میگن:عروس رفته گل بچینه!
چرا باید از همون اول دروغ گفته بشه؟
چرا این دروغ گفتن رو به نسل های آینده منتقل کنیم؟
یکی از بزرگان میگفتن:
تو یکی از مکان هایی که خطبه عقد جاری میشد،
عاقد وقتی که می خواست از عروس «بله» بگیره،
گفتن: عروس خانم داره سوره نور میخونه.
چرا این روش رو الگو و نمونه قرار نمیدیم؟
چه مانعی داره که موقع عقد به عروس خانم بگن
قرآن بخونه که اگه عاقد خواست «بله» بگیره
بگن عروس خانم مشغول خوندن قرآن هستن،
خدا باهاش صحبت میکنه و بهش سفارش میکنه.
یا اینکه عروس خانم مشغول خوندن سوره یاسین که قلب قرآنه
و یا سوره الرحمن که عروس قرآنه
و یا مشغول خوندن سوره کوثر که سوره حضرت زهرا (س) هست
✿◕ ‿ ◕✿
·٠•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•٠·˙
مـے گفتـــ : پولـ نداره مـטּ رو " مکـ ه " ببره
ولے قول مے ده هر سالـ با هم " فکـ ه " بریمـ
و با شهدا تجدید میثاقـ کنیمــ ...
مـے گفتـــ : پول نداره فعلا " خونـ ه " بخره
اما "خونـ ه دلشــــ " رو ششـ دانگــــــ بـ نامـ م مے کنـ ه ...
شعری از میلاد عرفان پور که امام خامنه ای خواندند و گریه جانسوزی کردند:
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس شهدا را چیدند
خطاب به حضرت آقـــــآ در جواب شعری خواندند:
از اَشک شما ارض و سما باریدند
بر آه شما اَنس و ملک نالیدند
گفتند همه ، فدای اَشکت آقــآ
تصویر شما را شهـدا بوسیدند
آقا خودتان حضرت خورشید هستید
از نور شما ستاره ها تابیدند
در مَجلس خوبان شهـدا هَم بودند
اَما همگان گرد شما چَرخیدند
از اَول و از آخر مجلس ، شهـدا
آقای جهان سید علی را چیدند
بی نیازیم ازجهان چون بهر زهراسائلیم
ما مطیع امر رهبر برکلامش قائلیم
زائرین اربعینیم و کنار دولتیم
چشم ای سیدعلی ما هم زبان و هم دلیم
سـال نو مبــارک
هـزاران بهـار ...
فدای هجـده بهـار تـو ...
♥ ♥ ♥ با هم تا بهشت ... ♥ ♥ ♥
دختر و پسر مذهبی ؛ نسل سوم انقلاب ، داعیه داره فدایی رهبر ، از شهدا میگویند،
اما با سیره ی شهدا فرسنگ ها فاصله دارند ...
دختری که تمام خاطرات ، وصایا و زیروبم زندگی شهدا را از حفظ است ؛
اما وقتی خواستگاری اجازه ورود میخواهد ، آنقدر از ملک و پول و ماشین و سرمایه می پرسد که
وصایا را از یاد میبرد ،سیره شهدا و اشک های دویده به دنبال مادران منتظر را هم ...
از یاد میبرد که آن زمان ها ، زن هایی بودند که در زیرزمینی با کمترین امکانات حاصل
عشقشان را با صبر و هجران بوی نم بزرگ میکردند تا همسرانشان آسوده خاطر بجنگند ... بدون منت ...
و پسری که عکس شهدا زینت بخش در و دیوار اتاقش بود ، و هر جمعه راهی گلزار شهرش ،
به یکباره فراموش میکند که وعده ای داشته بین خودش و دوستان شهیدش
آنقدر به ظاهر و زیبایی و مال و ثروت می اندیشد که از باطن ماجرا غافل میشود ...
آنقدر سخت گیری میکند که فراموشش میشود که اسوه اش ازدواج میکرده قربه الی الله ...
نه قربه الی قدو بالای محبوب زمینی!
آن روزها اصلا اهمیتی نداشت ،
زیبارو نباشی ،
یا پول نداشته باشی ،
حتی دست و پایت جا مانده باشد در آن دورها ...
مهم این بود که بخواهی با همسرت باشی ،
شانه به شانه ،
قدم به قدم تا خود بهشت ... باهم باشند تا بهشت ...
این روزها اما بوی گند ادعا به قدری مشام ها را بی حس کرده
که دیگر اسم ساده زیستی شده زیاده روی و اسم تجمل ، عرف ... !! اما خود دانی ؛
میخواهی بدرقه ی راهت دعای عکس زنده روی دیوار اتاقت باشد یا حرف مردم کوچه و بازار ... ؟!؟!
خدایـــــآ
در دو راهی زندگی ام ؛
تابلوی راهت را محکم قرار بده ،
نکند که با نسیمی راهم را کج کنم . . .
خدایــــآ صدای افکار مرا خـــآموش کن
تا صــدآی تـو را بشنــوم
خــدایــــآ مــرآ ببخــش
آنقدر غـرق در قضــآوت هستـم
که فــرآموش کـــردم قاضـی تــویی ...
من عاشق مبارزه با صهیونیست ها هستم ....
I love fiighting the zionists
--------------------------------------------------------------------
رهبر انقلاب : ملت ، عاشق مبارزه ی با صهیونیست هاست
و جمهوری اسلامی هم این را نشان داده است
---------------------------------------------------------------------
الامام الخامنئی : الشعب یعشق الکفاح ضد الصهاینة
و قد أثبتت الجمهوریة الاسلامیة ذلک
---------------------------------------------------------------------
our people love fighting against Zionists
and the Islamic Republic has proved this as well . Ayatollah Khamenei
---------------------------------------------------------------------
از ردِ پــایِ "تـــو"
مـــی گیـــرد نــشــــان
هــــر کــــه دارد
"آرزوی آســـــ♥ــــــمان"
مـن مثــل ایـن گـداهـا نیستــم !
ڪـه زنگ تمـام خـانـه هــاے ڪوچـه را مــــے زنــد ،
تـا شایــد یڪــــے در را بـاز ڪنــد .
مـن فقـط درب خانـۀ خودت بست نشستــه ام...
"مهربــان پـروردگــار مـن "
مــــے دانـم حتــــے دست خـالــــے بـازگشتـن از درگــاهت
" بــــے حڪمت " نیست...
چـــهـ غریبـــانهـ قــدم مــی زدی...
میــان رفیــق هــایــی کــهـ رفتنـــد...
و حـالا تــو مانــدهـ ای و نـارفیــق هـایـی کـهـ هـر یــک ،
سهـمــی در غـربتـــت ،
سپیــد کــردن مـو هـایـت دارنــد... :(
جا مانـבه ام ... اما آزارم نميـבهـב!
جا مانـבن ڪجا و فراموش شـבن ڪجا؟؟!!
×وقتے ميگوينـב بلنـב بگو يا حسين×
دستان خالے و پر گناهم را با چہ رويے مقابلت בراز ڪنم؟
اما من پر رو تر از اين حرف هايم
دستانم را که بلنـב ميڪنم هيچ ...
پا بلنـבے ميڪنم ڪه بيشتر بہ تو نزבيڪ شوم!!!
شايـב تو را بهتر ببينم...
شايـב!!!
شايـב گوشہ چشمے ڪنے!
حرفِ دلـ[♥]ـم
حرفِ دِلای بی کَسه . . .
دستِ من به ضریحِ کرب و بلات
کی میرسه . . .
ح س ی ن
برای
دلـ[♥]ـی که کربلا نرفته بخوان
" أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوَّء "
ساده نگــذر از کنار پوتیـــن های بی پا
که پاهایشــان بدن ها را بردنـــد
تا تــو آسوده قـدم بـــــرداری . . .
حجاب خون بهای شهیدان است . . .
" أَنْ لَا یَعْرِفْنَ غَیْرَکَ "
کاری کن همسرت جز تو مردی را نشناسد . . .
همســـ♥ــــر یعنی
همســـــــــفر تا بهشــ♥ـــت
˙·٠•♥امام خامنــــ ه ای
چه بگویم شهید غیرت؟!
یا شهید امر به معروف و نهی از منکر؟!
نمیدانم اما یک چیز را خوب میدانم که
علــــی خلیلــــی
از خیلی از ماها با غیرت تر و ولایی تر بود...
روی ﻓﺮش دل ﻣﻦ ﺟﻮﻫﺮی از ﻋﺸﻖ ﺗﻮ رﯾﺨﺖ
آﻣﺪم ﭘﺎک ﮐﻨﻢ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ را ، ﺑﺪﺗﺮ ﺷﺪ . . .
گـشـتـم بـــر در دیــوار حـریمـت
جایی ننوشتنــد گنهکـــار نیاید...
السلام علیک یا سلطان عشقــــ♥ علی موسی الرضا (ع)
دختری در غزه
بعلت شدت موشک باران
ازدواجش به تعویق می افتد.
دوباره مراسم به تعویق می افتد
چون خانه شان بمباران میشود.
مراسم لغو میشود،چون داماد شهید شد.
چه ناراحت کننده است . . .
او را عقد کرده
بعد از آن به جهاد رفته و
خبر شهادتش را برایش آورده اند.
در دستش یادداشتی از او داشت
که در آن نوشته بود :
بخدا قسم تو را عقد نکردم که به تو ظلم کرده باشم ،
به من گفته شده، شهید شفاعت هفتاد نفر از اهل خود را میکند ،
خواستم تو همراهم باشی در بهشت .
در فلسطین عشق هم متفاوت است !